ماسونيسم حزبي است مخفي كه فقط به خاطر ريشه كن ساختن اديان، اخلاق و دولتها از جانب يهود، تأسيس شده است.
![](http://www.propheticmystic.com/Teachings/Freemasonry.jpg)
تاريخ پيدايش فراماسونري
پس از سقوط امپراطوري روم، بسياري از شهرها از ميان رفتند و يا به صورت دهكدههائي كوچك در آمدند، اما بعد از مدتي(نيمه دوم قرن يازدهم ميلادي) به تدريج شهرهاي جديدي كه معمولا در اطراف يك كليسا يا يك صومعه قرار داشتند،به وجود آمدند. ساكنان اصلي اين شهرها، از راه بازرگاني و صنعت ثروتمند شدند و براي خود اتحاديههائي برپا كردند كه از جمله آنان ميتوان از «معماران» يا «ماسونها»كه هسته اصلي تشكل شهرها، يعني كليساها را ساخته بودند، ياد كرد. از نظر مردم «ماسونها» بسيار محترم و كار آنان پر اهميت بود، لذا معماران براي آنكه بر اعتبار كار خود بيفزايند،آموختن اين حرفه را به ديگران ممنوع نموده و رمز و راز آنرا براي خود حفظ كردند. بعد از پيروزي اصناف عليه فئودالها، معماران در سال 1093 ميلادي، اتحاديه «فراماسون» را شكل دادند و براي پيشبرد اهداف صنفي خود، مجامع و كلاسهاي را تشكيل دهند.
هدف آنان از اين گردهماييها بر سه محور قرار داشت: نخست تعليم و تعلم فن معماري و تدريس هندسه كه كسي جز آنان از اين علم آگاهي نداشت. دوم، حفظ مزاياي صنفي كه سود سرشاري عايدشان ميكرد و سوم، حفظ اسرار و رموز فني خود كه اهميت ويژهاي براي آن قائل بودند. بنابراين فراماسونري در آن هنگام سازماني صنفي به شمار ميآمد و هيچگونه جنبه سياسي و اجتماعي نداشت. در اواسط قرن شانزدهم، مكان ويژهاي را براي اين امر در نظر گرفتند و نام «لژ» بدان نهادند. نخستين لژها در كشور آلمان تأسيس شدند كه آنها را «هاپت هوتن» يا «لژهاي بزرگ» ميناميدند و سپس از آنجا به كشورهاي مختلف رفته و گسترش پيدا كردند، تا آنكه در سال 1717 ميلادي، انگليسيها رشته امور فراماسونري را به دست گرفته و آن را از مسير اصلي خود منحرف كردند و از همين زمان است كه دوره دوم تاريخ فراماسونري كه رنگ و ماهيت ديگري دارد،آغاز ميگردد. از همين زمان است كه سازمان فراماسونري جديد در صدد جعل تاريخي باستاني براي خود برآمده و گفتند كه «اولين جمعيت ماسوني در عهد حضرت آدم تأسيس شده است».
مؤسسين تشكيلات ماسوني در روسيه اظهار داشتند كه «سنگ اول بناي فرقه ماسوني در زماني نهاده شد كه سليمان نبي به بناي معبد معروف خود موسوم به «هيكل سليمان» اقدام نمود». «ژرژ اليدر» يكي از اعضاي برجسته ماسوني در قرن نوزدهم عقيده داشت كه «باني و مؤسس فراماسون حضرت موسي است». عدهاي نيز آن را به فيثاغورث نسبت دادند و در اواخر قرن نوزدهم ادعا نمودند كه ماني ايراني، باني فراماسونري در جهان ميباشد! با تعطيل كارهاي ساختماني و توسعه فن چاپ، رونق صنفي سازمانهاي «بنّايان آزاد» از بين رفت. به طوريكه در اوايل قرن هيجدهم، سه چهارم اعضاءسازمانها را اشراف و كارگردانان كليساها تشكيل ميدادند.گرچه تا ابتداي قرن بيستم هنوز تني چند از معماران قديمي در لژهاي فراماسونري عضويت داشتند، اما از آنجا كه خود را بين گروههاي اعيان و اشراف، بيگانه و حقير ميديدند، اينگونه محافل را ترك كرده و آنها را يكجا به دست اعضاي جديد سپردند. هنگامي كه «فراماسونري» جنبه علمي خود را از دست داد، مسائلي خرافي چون كيمياگري و احضار ارواح جايگزين آن شد و از آن پس ورود داوطلبان به محافل ماسوني به صورت مرموز و پيچيدهاي درآمد.
آنچه امروز به عنوان شرايط ورود داوطلب به لژ فراماسونري مطرح ميشود، از ابداعات ماسونهاي جديد است كه به صورتي اسرارآميز درآمده است. وقتي داوطلب، تقاضاي ورود به فرقه را ميكند، ميبايست سه تن از اعضاي سابقهدار او را بشناسند و بعد تحقيقات او را به «اتاق تفكر» ميبرند. «اطاق تفكر»فضاي كوچكي با سقف كوتاه است كه در و ديوار آن را با جمجمهها و اسكلتهاي مردگان پوشاندهاند. سپس داوطلب را وادار به نوشتن وصيتنامه ميكنند و آنگاه ناظم نقابدار لژ او را با خود نزد اعضاي برجسته ميبرد كه همگي نقاب به چهره زدهاند. در اينجا صورت داوطلب را با نقاب پوشانده و طنابي به گردنش مياندازند و كشان كشان او را به«اتاق آزمايش»ميبرند. آزمايش داوطلب چهار مرحله دارد كه عبارت از «آزمايش هوا» يعني حلقآويز كردن داوطلب كه با تشريفات خاص صورت ميگيرد البته طناب از حلقهاي ميگذرد كه با اندك سنگيني گسسته ميشود. در «آزمايش آتش» داوطلب بايد تيري به مغز خود خالي كند، و اگر داوطلب طرز پر كردن را نداند، يادش ميدهند. پس از پر شدن، داوطلب لوله تپانچه را به شقيقه خود گذاشته و شليك ميكند، اما فقط باروت ميسوزد و گلولهاي از دهانه اسلحه خارج نميشود؛ زيرا اين تپانچه به طرزي ساخته شده كه محفظه باروت آن از گلوله مجزا ميباشد!
«آزمايش خون»آماده كردن داوطلب براي ارتكاب قتل است كه بايد زمينه اين كار را براي روز مبادا در او به وجود بياورند. براي اين كار مجسمهاي پارچهاي كه مشكي پر از خون را در شكم دارد به داوطلب نشان داده و وي شمشير خود را در مشك فرو ميبرد. در«آزمايش آب» ريسماني را به گردن داوطلب بسته و او را در حوضي انداخته و از او ميخواهند كه سر به زير آب برد و تا زماني كه به وسيله طناب علامت داده نشده، سر را از آب خارج نكند. ناگفته نماند كه اين آزمايشات تنها در مورد مردان به كار گرفته ميشود و زنان مستثني هستند؛ زيرا وظايف ايشان در لژهاي فراماسونري چيز ديگريست! لژهاي ماسوني داراي سي و سه درجهاند كه سه رتبه نخستين از فراماسونري صنفي به يادگار مانده-گرچه عملا اعضاي فراماسونري جديد چيزي از بنايي نميدانند-و سي رتبه ديگر را از خود ابداع كردهاند. هنگامي كه عضو فراماسون، كارگاههاي سيگانه را طي كرد به دوره پنجم يا «ديوان عالي» وارد ميگردد و پس از طي سه كارگاه آن به عضويت دائمي «شوراي عالي فراماسونري»در ميآيد. در طي همين مراحل است كه علامات شناسايي رتبه اول تا سي و سوم آموزش داده ميشود. قانون اساسي فراماسونري در سال 1723 ميلادي، توسط «آندرسن» و «دزاگوليه» نوشته شد كه عملا دين و مذهب را كنار گذاشت. با انتشار اين قانوننامه فرياد از مجامع ديني به ويژه در انگلستان برخاست.
فراماسونري و صهيونيسم
حقيقت آنست كه شالوده «فراماسونري جديد» در قرن هيجدهم ميلادي توسط صهيونيستها نهاده شد و با اعتراف خود آنان، سازمانهاي فراماسونري را براي تضعيف ملتها و تفوق بر ايشان ايجاد كردند. در پروتكل يهود درباره «سازمان مخفي يهود» يا «فراماسونري» آمده است: «ما در مقابل خود نقشهاي داريم كه روي آن مسير خطرناكي تعيين شده و با طي اين مسير خطرناك بايستي آثار چند قرن ديگران را منهدم سازيم. چه كسي ميتواند يك قدرت مخفي را از بين ببرد؟ اين قدرت مخفي،قدرت ماست. فراماسونري خارجي فقط به منظور مخفي نگاهداشتن نقشههاي ماست و شعاع و طرز اجراء اين قدرت مخفي و محل اجراء آن براي هميشه بر ملتها پوشيده است.»
صهيونيسم خود اقرار دارد كه: «اگر اغتشاشي رخ دهد معني آن اينست كه ما احتياج به مشوب نمودن امنيت عمومي داريم تا در نتيجه قدرت بيشتري به دست آوريم و اگر توطئهاي ظهور كند، رئيس اين توطئه قطعا يكي از خادمين وفادار ما خواهد بود. بديهي است كه هيچكس جز ما در تعقيب كارهاي فراماسونري نيست و ما هستيم كه هدف نهايي خود را ميدانيم...»
مفاسد فراماسونري
بسياري از مردم جهان هنوز در اين توهم به سر ميبرند كه اعضاي فراماسونري افرادي پاكدامن و تحصيل كرده ميباشند، ولي «مهمتر از همه اينكه در اين ادوار يك تغيير فاحش در انتخاب اعضاي فراماسونري و اسم نويسي آنها به عمل آمد، به اين معني كه تا تاريخ مزبور در لژها فقط صاحبان منصب و مقام و نجبا، آرتيستها، نويسندگان، خطباء و بورژواهاي بزرگ و كوچك راه داشتند و از اين پايه تنزل نميكرد. ناگهان در سال 1787، نيز طبقه اراذل و اوباش كوچه گرد و قاچاقچي و راهزن و قاتل و جاني كه همه از اين راه امرار معاش ميكردند، داخل فراماسونها شدند». فراماسونري در سراسر جهان به بدنامي مشهور بوده و هست. چراكه از همان ابتدا مردم شاهد بودند كه بزرگان فرقه ماسوني چگونه در فساد غوطه ميخورند. «مردم ميديدند كه «سرور بزرگ» فراماسوني از سال 1747 تا 1752، لردبايرون است .او لقب بايرون بيعار داشت و مشهور بود كه از اوان جواني به عمل شنيع همجنس بازي ميپرداخت. او مدت هفت سال در رأس فراماسوني قرار داشت.
فراماسونهاي اروپا مجامع لهو و لعب خود را در لژ تشكيل ميدهند و در اين گونه مراسم كه به نام«مهماني سفيد» مشهور است، زنان نقش اساسي را به عهده دارند. با شواهدي كه نويسندگان كتب درباره فراماسونري ارائه ميدهند، معلوم ميگردد كه محافل ماسوني از زنان نيز ثبت نام و آزمايش به عمل مي آمده و از آنجا كه داوطلبين ورود به فراماسونري در حين آزمون مي بايست عريان باشند، ميتوان به رذالت و پستي اخلاقي ماسونها پي برد. زنها حتي به مقام رياست محافل هم رسيدند و وجود آنان كه از معروفهها بودند به كار برادران ماسوني رونقي خاص بخشيد. جاذبه اينگونه محافل، زنان قدرتمندي چون «ماري آنتوانت» و «دوشس دوبوربون» را به سوي خود كشيد.
مطالب زير برای درک اهداف و مقاصد فراماسونری در جهان از كتاب «اسرار الماسونيه»، تأليف ژنرال«جواد رفعت ايلخان» نقل ميشود:
حزب ماسوني نبايد به يك دولت يا دو دولت اكتفا كند، بلكه تمام دولتهاي جهان را بايد تحت خرقه كشيد و براي رسيدن به اين هدف، نخست لازم است دين و علماء دين را كه يگانه دشمن ما هستند نابود كنيم. (كنفرانس شرق اعظم، سال 1923 م)
برادران عزيز علماء دين ميخواهند بر امورات دنيوي ما نيز چيره شوند و اين وظيفه ما است كه تز «آزادي مذهب» را در اذهان مردم بگنجانيم و به اين وسيله آنها را از دور علماء پراكنده كنيم. بايد دين را كه يگانه دشمن بشريت است نابود كنيم؛ زيرا دين باعث جنگها، جدالها، كشتارها و همه كشمكشها ميشود. برادران عزيز، ما بايد تا ميتوانيم قانون جعل كنيم، تا مجالي براي قوانين و دستورات ديني باقي نماند؛ زيرا آن حاكميت و آقايي كه علماء دين داشتند رو به زوال بلكه فعلا زائل شده است و يگانه هدف ما اين است كه كار دين را يك سره كنيم. (نشريه محفل ماسوني فرنسوي بزرگ، سال 1922)
افراد اين حزب نبايد به هيچ ديني معتقد باشند. (مذاكرات كنفرانس ماسوني فرانسوي، سال 1897)
هر گاه يك فرد ماسونيسم زمامدار مملكتي بشود، بقيه افراد حزب را هم بايد با خود شركت داده و آنها را هم به مقامات عاليه برساند. (كنفرانس محافل ماسوني، سال 1884)
ماسونيسم، يگانه حزبي است كه با اديان،عادات و مقدسات ديني، سخت مبارزه ميكند. (مجله آكاسيا ايتاليا،سال 1904)
انسان بايد بر خداوند خود چيره شده و عليه او اعلام جنگ كند. آسمانها را مانند ورق كاغذ پاره پاره كند. (از سخنراني ليفرج، سال 1965)
الحاد و شرك به خداوند، يكي از مفاخر اين حزب است. زنده باد آن مردان دليري كه در صفهاي نخستين به اصلاح دنياي خويش پرداختند و منتظر آخرت نشدند. به زودي بادينها و متدينين را اعدام خواهيم كرد و به اين وسيله بر عقايد باطله پيروز خواهيم شد. (محفل ماسوني بزرگ، سال 1922)
بزرگان و سال خوردهها را كنار گذاريد و نسل جوان را دريابيد. سعي كنيد جوانان و خورد سالان را به مجالس خود جلب كنيد، تا تعاليم حزب را در كودكي بياموزند. (از تعاليم ماسوني)
منبع: http://noises.blogfa.com/
نظرات شما عزیزان: